روزی اگر سراغ من آمد به او بگو
من می شناختم او را
نام تو راهمیشه به لب داشت
حتی
در حال احتضار
آن دل شكسته عاشق بی نام و بی نشان
آن مرد بی قرار
روزی اگر سراغ من آمد به او بگو
هر روز پای پنجره غمگین نشسته بود
وگفتگو نمی كرد
جز با درخت سرو
در باغ كوچك همسایه
شبها به كارگاه خیال خویش
تصویری از بلندی اندام می كشید
و در تصورش
تصویر تو بلندترین سرو باغ را
تحقیر كرده بود
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده توسط
:♥یاسی♥ | لينک ثابت
|15 / 11 / 1391برچسب:,